به خاطر بچه‌ ها با همسرتان زندگی می‌ کنید؟

برای نسل ‌های متمادی والدین به امید اینکه ازخودگذشتگی‌ شان آخر کار به نفع فرزندانشان باشد، این توصیه را به جان خریده ‌اند. خیلی‌ها هنوز باور دارند که این تنها انتخاب والدینی است که در ازدواج خود به بن‌ بست رسیده ‌اند.

اما نظر من بخاطر تجربه شخصی که دارم چیز دیگری است. من که در خانواده ‌ای پرورش یافتم که والدینم تصمیم گرفتند بخاطر ما به زندگی زناشویی تاسف‌ برانگیز خود ادامه دهند، عقیده دیگری دارم. برای من طلاق والدین بسیار بهتر است از سالها زندگی در خانه ‌ای که والدین مدام در حال جنگ و دعوا هستند، به همدیگر احترام نمی‌ گذارند و بچه‌ ها با ناراحتی و عصبانیت مداوم بزرگ می‌شوند. این دنیایی بود که من در آن پرورش یافتم و زخم ‌هایی که از آن خوردم هنوز در زندگی‌ ام باقی مانده و باقی خواهد ماند.

من باور دارم که ماندن در یک ازدواج فقط به خاطر بچه ‌ها یک انتخاب فیزیکی است که هیچ نگاهی به درد احساسی و روانی که فرزندان متحمل می‌شوند ندارد. در چنین محیطی هیچ الگوی مثبتی از اینکه ازدواج چیست و چطور باید باشد برای بچه ‌ها وجود ندارد. درواقع، حتی باعث میشود در نظر آنها ازدواج چیزی ترس‌ آور و ناراحت ‌کننده به نظر آید که باید از آن دوری کرد.

وقتی والدین از نظر احساسی از هم جدا شده باشند و فقط زندگی فیزیکی کنار هم داشته باشند، خوشبختی، هماهنگی، همکاری، احترام و لذت حضور نخواهد داشت. بچه‌ ها این را احساس کرده، سردرگم می‌شوند و خیلی وقت ‌ها هم خودشان را مقصر برای بدبختی والدینشان تصور می ‌کنند. درنتیجه افرادی عصبی و مضطرب بزرگ شده و هیچ آرامشی در دوران کودکی خود تجربه نمی ‌کنند. زخم‌هایی که چنین زندگی بر جای می‌گذارد کم از زخم‌ های زندگی کودکانی که والدینشان از هم طلاق می‌گیرند ندارد.

به عقیده من، والدینی که در زندگی زناشویی خود به مشکلی می‌ خورند که قابل حل نیست و به همین دلیل تصمیم به طلاق می‌ گیرند انتخاب بسیار بهتری دارند و انتخاب آنها به نفع همه اعضای خانواده خواهد بود.

والدین خود من می ‌بایست در همان ابتدای ازدواج خود از هم جدا می‌شدند. آنها زندگی بسیار ناخوشایندی در کنار هم داشته، احترامی برای هم قائل نبوده و فرزندان خود را در خانه ‌ای پر از خشم، اضطراب، و مشاجرات و دعواهای مکرر بزرگ کردند.

یادم می‌آید که مادرم روزی از من پرسید که بهتر بود از پدرم جدا شود یا نه. من با فریاد گفتم، “نه!” من مادر و پدری مثل مادرها و پدرهای بقیه بچه ‌ها می‌خواستم. با اینکه کودکی ناخوشایند و سرشار از احساس ناامنی داشتم، می‌ترسیدم و نمی‌دانستم که با طلاق والدینم زندگی ‌ام چطور خواهد شد. البته مادرم هم شهامت لازم برای این کار را نداشت و سالها به زندگی تاسف ‌آور خود ادامه داد.

امروز که به گذشته نگاه می‌کنم، احساس می‌کنم که آن یک اشتباه بود. هیچکدام از والدین من آدم‌های بدی نبودند فقط به درد هم نمی‌خوردند. مهارت‌های ارتباطی‌شان بسیار ضعیف بود و هرکدام فقط دوست داشتند به هر قیمتی که شده در دعواهای بین ‌شان پیروز شوند. البته هزینه اصلی که پرداخت کردند سلامت فرزندانشان بود. من فکر می‌کنم هر کدام از والدینم اگر طلاق می‌گرفتند، مجرد می‌ماندند یا شریک دیگری برای زندگی خود انتخاب می‌کردند، زندگی به مراتب بهتر و شادتر را تجربه می‌کردند.

به همین دلیل بود که وقتی زندگی زناشویی خودم دچار مشکل شد، راه دیگر را انتخاب کردم. اما بخاطر تجربیات کودکی‌ ام فهمیده بودم که در یک طلاق چه کارهایی را نباید کرد. همه تلاشم این بود که طلاقی به گفته خودم فرزندسالار داشته باشم. من و همسر سابقم با همکاری هم رابطه‌ ای خوب بین خودمان نگه داشتیم تا پسرمان از ده سالگی تا بیست سالگی برسد. چیزی که خوشحالم می‌کند این است که پسرم که الان به جوانی تبدیل شده، این همکاری‌های ما را تایید کرده و قدردان آن است.

خوشبختانه به وجود تجربیات تلخ کودکی هنوز به ازدواج اعتقاد دارم و بعد از شکست در ازدواج اولم، دوباره ازدواج کردم. توصیه من به والدینی که در زندگی زناشویی خود مشکل دارند این است که:

اگر والدین بلوغ و قاطعیت کافی برای کمک گرفتن از متخصص را قبل از طلاق داشته باشند می‌توانند یاد بگیرند چطور به طور مثبتی دوباره با هم ارتباط برقرار کرده و تعهدشان را به ازدواج از سر بگیرند. این به نفع همه اعضای خانواده خواهد بود.

اما اگر بچه ‌ها در یک منطقه جنگی یا سکوت و بی ‌تفاوتی یک ازدواج مرده بزرگ می‌شوند، طلاق در را به سوی آینده ‌ای سالم‌تر و شادتر برای بچه ‌ها باز خواهد کرد. اما طلاق والدین همیشه یک راه‌ حل نبوده است. برای اینکه بهترین نتیجه عاید فرزندان شود، والدین باید بعد از طلاق همکاری لازم برای مرکزیت دادن به بچه ‌ها و اولویت دادن به سلامت روحی و روانی آنها را داشته باشند.

منبع:مردمان

 

با کودکم بعد از طلاق چطور رفتار کنم؟

کودکان طلاق

 

اگر كودكی ناراحت به نظر می رسد یكی از والدین كه با او زندگی می كند می تواند از كودك سوالاتی چون ” الان ناراحتی ؟ به خاطر طلاقه ؟ می خوای درباره آنچه در ذهنت می گذره صحبت كنیم یا اینكه می خوای چند تا سوال از من بپرسی ” را بپرسد

 

امكان دارد كودكان طلاق عصبانی و گوشه گیر و منزوی به نظر آیند .

برای همه افراد درگیر در طلاق، این شرایط شرایط سختی است . حتی وقتی بچه های بزرگتر دلیل وقوع طلاق را می فهمند شاید احساسات شدیدی درباره این موضوع داشته باشند كه بیانش برای آنها سخت است.

واكنش بچه ها نسبت به این موضوع متفاوت خواهد بود امكان دارد بچه ای به مشكلات رفتاری مبتلا گردد، امكان دارد بچه دیگری سكوت اختیار كند و با والدینش ارتباط برقرار نكند . اگرچه بعد از طلاق مدیریت احساسات خودتان به اندازه كافی چالش برانگیز می باشد اما با این وجود والدین باید به دنبال راههایی باشند تا به بچه ها كمك كنتد با این اتفاق كه زندگیشان را تغییر می دهد به خوبی كنار بیایند .

بدین منظور در این مقاله به طور مختصر به ارائه چند دستورالعمل كوتاه می پردازیم . امید كه انجام آنها تا حدودی راهگشای شما در حل این مشكل باشد :

1 – از لحاظ جسمی و عاطفی خودتان را در دسترس كودك قرار دهید

هنگامی كه با كودك سر و كار دارید موبایل ، كامپیوتر و روزنامه را كنار بگذارید تا بفهمد زمانی كه او آماده برقراری ارتباط است تمام توجه شما معطوف به اوست .

2 – درباره احساسات خودتان صحبت كنید

نیاز ندارید كه جزییات مشخص و واضحی درباره طلاق بدهید یا اینكه درباره نگرانیهای مالی خود بحث نمایید بلكه فقط درباره احساسات تان صحبت نمایید تا شاید او نیز راغب شود احساساتش را بازگو نماید .

3 – به تلاش خود برای رسیدن به آنها ادامه دهید

گاهی اوقات بچه ها حرف نمی زنند چون نمی دانند چه بگویند یا اینكه چگونه بگویند . كودكی كه والدینش به تازگی از هم جدا شده اند احتمالا بیشتر احساس عصبانیت، ناراحتی، سردرگمی، تاسف یا تركیبی از همه این احساسات با هم را دارد . شاید او قادر به یافتن كلمات مناسب برای بازگو كردن احساساتش نیست .

اگر كودكی ناراحت به نظر می رسد یكی از والدین كه با او زندگی می كند می تواند از كودك سوالاتی چون ” الان ناراحتی ؟ به خاطر طلاقه ؟ می خوای درباره آنچه در ذهنت می گذره صحبت كنیم یا اینكه می خوای چند تا سوال از من بپرسی ” را بپرسد .

4 – در حضور كودك والد دیگر را مورد انتقاد قرار ندهید

شاید كودك نسبت به هر یك از والدین احساس حفاظتی و دفاعی داشته باشد و از ترس اینكه مبادا والدینش ناراحت یا عصبانی شوند تمایلی به صحبت كردن نداشته باشد . وقتی می خواهید احساسات منفی خود درباره همسرتان را بازگو كنید حالت درست این است كه با یكی از دوستان یا درمانگرتان صحبت كنید نه اینكه گله همسرتان را به كودكتان بكنید .

5 – وقتی كودكتان مشغول بازگویی احساساتش می باشد اجازه دهید كه كاملاً صادق باشد

شاید شنیدن بعضی از حرفها برای والدین سخت باشد اما ایجاد جوی صمیمانه كه در آن كودك بتواند بدون هیچ بازخورد یا قضاوتی به بازگویی احساساتش بپردازد، كمكشان می كند كه بر روی این احساسات شان كار كنند و بدین ترتیب شما هم به نگرانی های آنها دست خواهید یافت .

6 – صبور باشید

اغلب طلاق تمام افراد درگیر را، ضعیف و متزلزل می كند . شاید كودكان نیاز به زمان اندكی دارند تا قبل از باز گو كردن احساساتشان آن را پردازش نموده و سپس درباره اش صحبت كنند .

منبع:سیمرغ